من به سرعت دریافتم که برای دگردیسی جهان عرب، فرهنگ آن و رژیمهای آن باید امر دینی را از هر پدیدهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جدا کرد و در عین حال به آزادی هر کس برای اجرای مناسک دینی او احترام گذارد. من با نهادینه شدن دین و تحمیل آن به همه مخالفم
گفتوگوی هفته نامه ی فرانسوی "تله راما" با آدونیس
مصاحبه کننده: یاسمین یوسی
برگردان به فارسی: فواد روستائی
بدان سان که پای در میدان انقلاب می گذارند در قلمرو شعر گام نهاده است. در سن هشتاد و شش سالگی، این سوری تبعیدی بیش از هر زمان دیگری به نیروی کلام ایمان دارد و نقش مذهب و غرب در شکست و ناکامی بهار عربی را بر ملا می کند
یک شعر سرنوشت او را رقم می زند. شعری که در سال ،۱۹۴۳ در سنِ ۱۳ سالگی، به افتخار نخستین رئیس جمهوری سوریه در جریان سفر او به شمال این کشور، نه چندان دور از زادگاه آدونیس، می سراید. در آن روز، "احمد سعید اِسبِر" با تلاش بسیار راهی به سوی رئیس جمهوری گشوده و شعرش را برای او می خواند. رئیس جمهوری در مقابل از او می پرسد چه چیزی به عنوان جایزه و پاداش او را خوشحال می کند؟ و بدین سان است که نوجوان ۱۳ ساله به رؤیای خود برای پیوستن به مدرسه ی .فرانسوی منطقه جامه ی عمل می پوشاند
آدونیس هنوز هم از این رویداد به عنوان" رویدادی جادوئی" یاد می کند. "آدونیس" تخلّص شاعرانه ی اوست که در سال ۱۹۴۷ برگزیده و شاعر بودن کاری است که از آن تاریخ تا کنون لحظه ای رهایش نکرده است.
آدونیس هنوز هم از این رویداد به عنوان" رویدادی جادوئی" یاد می کند. "آدونیس" تخلّص شاعرانه ی اوست که در سال ۱۹۴۷ برگزیده و شاعر بودن کاری است که از آن تاریخ تا کنون لحظه ای رهایش نکرده است.
پس از تحمل شش ماه زندان به خاطر داشتن عقایدی ترقی خواهانه، در سال ۱۹۵۶ به تبعیدی خود خواسته در بیروت تن می دهد و نشریه ای به نام "شعر" را بنیان می گذارد. شعرهایش در نشریات دیگر نیز منتشر می شوند و نخستین مجموعه ی شعرش به نام "ترانه های مهیار دمشقی" (۱ ) بلا فاصله پس از انتشار در سال ۱۹۶۱ با استقبال رو به رو می شود و توجه همگان را بر می انگیزد. آدونیس در مقام شاعر و مؤلفی پرکار در تمامی این سال ها در جهان عرب به عنوان صدائی مهم مطرح بوده است.
با وجود این، آدونیس ۸۶ ساله امروز نه از شعرهایش بل با توجه به رویدادهای روز از اسلام و جوامع عرب سخن می گوید. تازه ترین اثر او که زیر عنوان "اسلام و خشونت" (به شکل گفت و گوئی با حوریه عبدالواحد) منتشر شده به چاپ سوم رسیده است. موفقیتی که کما بیش مایه ی تعجب شاعر می شود. چرا که او به سخن گفتن بر مبنای ملاحظات و مصلحت بینی های سیاسی بی اعتناست و بر چسب هائی چون "طرفدار اسد" یا "اسلام ستیز" بودن را به سخره می گیرد و برای هر چه عمیق تر نقب زدن و نشان دادن واقعیت هائی که درد آورند تلاش می کند.
* به باور شما تبعید میهن واقعی انسان خلاق و آفریننده است. چرا چنین می اندیشید؟
- در اصل هیچ کس از هیچ نیروی ماوراء طبیعی درخواست نکرده است که او را به فلان یا بهمان گوشه ی سیّاره ی ما پرتاب کند. از این رو، تبعید به نحو تمام و کمال وضعیت هر انسانی است. از سوی دیگر، برای تمام کسانی که بر خلاف من به یکی از ادیان توحیدی باور دارند بزرگترین تبعید با تبعید حوّا ، مادر همه ی ما، و رانده شدنش از بهشت آغاز می شود. و اما در ارتباط با "آفرینشگران"، اینان طبیعتاً به گونه ای مضاعف تبعیدی اند. اینان نه تنها چیزی نخواسته اند، بلکه نحوه ی بیانِ منحصر به فردشان، که تلاش برای عبور از این تبعید از طریق آثارشان است، آنان را از بقیه ی جهان نیز تبعید کرده است. من به نوبه ی خود نه برای خروج از این وضعیت بل برای فهم بهتر وضعیت وجود کوشش می کنم.
با همه ی این ها شهر یا جائی به شما احساس در خانه ی خود بودن را می دهد؟
بیروت،شهری که از سال ۱۹۵۶ به تناوب در آن جا یا پاریس ساکن بوده ام. چرا که بیروت نه یک شهر تکمیل و تمام شده بل شهری است که دائماً در حال باز سازی است. شهری باز و بدون دیوار برای آفریدن و باز آفریدن است.
* سوریه ی تحت قیمومت فرانسه، کشور کودکی شما، در سال های دهه ی چهل سده ی بیستم به چه چیزی می ماند؟
- من در "قصّابین"، دهکده ای کوچک در شمال سوریه در منطقه ای فقیر و دور افتاده به دنیا آمدم. تا ۱۲سالگی من از وجود برق، اتوموبیل و تلفن بی خبر بودم. مدرسه ی من مکتب خانه ای دینی بود که در زیر درختی بر پا می شد. در آن مدرسه من خواندن قرآن و نوشتن را آموختم. پدرم، که دوستدار شاعران صوفی بود، مرا با شعر کلاسیک عربی و شعر عرفانی آشنا کرد. مردی بسیار متقی و پرهیز کار بود اما هیچ گاه عقاید خود را به من تحمیل نکرد. همواره به من می گفت: تصمیم گرفتن آسان است. اصل کار به تآمل نشستن است.
* پدرتان کشاورز بود و برای شما هم چنین سرنوشتی در نظر گرفته شده بود؟
- من در ۱۴ سالگی با رفتن به مدرسه ی فرانسوی از دهکده ی زادگاهم و از زندگی روستائی جدا شدم. بدبختانه این مدرسه در فردای استقلال سوریه در ۱۹۴۶، درست یک سال و نیم پس از ورود من، بسته شد. با وجود این، من در همان مدت زبان فرانسوی را یاد گرفتم. من پس از تعطیل این مدرسه به یک دبیرستان سوری رفتم. پایان استعمار موجب گسستی با فرانسه و فرهنگ آن شد. این امر امری مصیبت بار و غم انگیز بود. چرا که از دیگر سو برای شناخت "دشمن" خویش باید زبان و فرهنگ او را بهتر شناخت. در سوریه ما کاملاً بر خلاف این قاعده عمل کردیم.
* چه پیوندی با سوریه امروز دارید؟
سوریه کماکان کشور بزرگی است. باید رژیم را نادیده گرفت و آن را با مردم یکی ندانست. به همان گونه که نباید کلِ مردم را با افراد یکی ندانست. من برغم آن که هنوز هم بستگانی در آن جا دارم از سال ۲۰۱۰ به سوریه نرفته ام. با تبعید خویش به بیروت در سال ۱۹۵۶، از هر پدیده ی سوری در سپهر سیاسی آن کشور بریده ام. پس از این تبعید تابعیت لبنان را پذیرفته ام. ولی در عین حال پیوندی جدائی ناپذیر را با سوریه، سرزمین تمدن ها و رویاروئی ها، حفظ کرده ام. این کشور الفبا را اختراع کرده است، با فنیقی ها دریاها و اقیانوس ها را کشف کرده و بر سراسر جهان اثر گذار بوده است. من همواره جزئی از این خلاقیّت عظیم سوری بوده ام. سیاست را با تمامی این ها کاری نیست.
* برای وضعیت کنونی سوریه، این هرج و مرج و این ویرانی، چه توضیحی دارید؟
- این پدیده های وحشیانه غیر قابل تصورند. در طول تمامی تاریخ خونین سوریه- چرا که هیچ گاه تاریخ ما تاریخ صلح نبوده است- شاهد چنین وقایع وحشتناکی نبوده ایم. ما هیچ گاه ندیده بودیم که یک مسیحی به خاطر مسیحی بودنش یا یک علوی به خاطر علوی بودنش کشته شود. و چه چیزی می توان در مورد این زنانی گفت که به سان کالا به فروش می رسند. در قرآن آیه هائی وجود دارد که از خشونتی وحشتناک برخوردار است.کسانی که فاقد فرهنگ اند، بینشی انسانی نداشته و به تمدن و خلاقیت اعتقادی ندارند می توانند با خوانش خویش از این آیه ها توّحش خود را توجیه کنند. به ویژه باید توجه داشت که امروز خوانش مسلّط قرآن خوانش فرقه ی وهابی عربستان سعودی از قرآن است که خوانشی بنیادگرایانه است. افزون براین وضعیت دهشتناک مردم در جهان عرب، فقدان امنیت، بی کاری و آینده ای ناروشن، را نیز نمی توان نادیده گرفت. وضعیتی که می تواند به نومیدی کامل از زندگی بیانجامد.
* بهار عربی را نمی توان به عنوان نشانه ای از امید و تغییر نگریست؟
- پاسخ این پرسش در مورد آغاز بهار عربی مثبت است. رخدادی خارق العاده بود. اما پس از آغاز جنبش، نیروهای دیگری وارد آن شدند. در جهان عرب، کشورهای خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی و قطر. در غرب، آمریکا و بدبختانه کشورهای اروپائی که آن ها هم هم پا جای پای همان نیروها گذاشتند. هم این و هم آن، این بهار را مسلح کردند و به نام آن کشتند. این ها تونس، لیبی، سوریه و البته پیش از آن عراق را ویران کردند. و هم اکنون نیز به کمک غرب سرگرم ویران کردن یمن هستند. اکنون از حقوق بشر حرف بزنیم. تردیدی نیست که جهان عرب دموکراسی را نمی شناسد. ولی رژیم هائی بد تر از رژیم سوریه هم وجود دارد. چگونه می توان این نکته را توجیه کرد که غرب با دولت های بنیادگرا، سلفی و تاریک اندیش متحد می شود و در عین حال نگران حقوق بشر در کشورهای دیگر است؟ زمانی که می بینیم در عربستان سعودی حکم اعدام اشرف فیاض (۲ )، شاعر فلسطینی تبار،به اتهام کفرگوئی نهایتاً به هشت سال زندان و ۸۰۰ ضربه شلاق تبدیل می شود چگونه می توان متحد این رژیم بود؟ این امر غیر قابل فهم است.
* چرا رژیم ها و جوامع عربی در پنجاه سال اخیر بسیار کم دستخوش تغییر شده اند؟
- به عقب باز گردیم. در سال ۶۶۱ ، نخستین دولت اسلامی، خلافت اموی، در پی قتل سه تن از چهار خلیفه ی بنیان گذار خلافت متولد می شود. این امر تصّوری از خشونت آن دوره را به ما می دهد. در خلال پانزده سده، این جنگ میان مسلمانان هیچ گاه متوقف نشده است. تمامی انرژی و نیروی مسلمانان بر قدرت یعنی پول متمرکز و دین به ابزاری برای این قدرت تبدیل شده است. این قدرت تا به امروز جز تولید قوانین قادر به کاری دیگر نبوده است. این قدرت هیچ گاه فرهنگی عظیم به وجود نیاورده است. تمدن عربی را فلاسفه، شاعران، فرهیختگان و آفرینشگرانی که تحت حکم رانی اسلام زیسته اند به وجود آورده اند. ولی اکثریت این افراد یا مؤمن نبوده اند یا به آداب و مناسک دینی عمل نمی کرده اند. از سوی دیگر، شما در تاریخ ما شاعری بزرگ نمی یابید که به اندازه ی پل کلودل (۳ ) مؤمن و دلبسه ی دین باشد. به همان گونه که امروز نیز در میان یک میلیار و پانصد میلیون مسلمان به متفکری بر نمی خورید که به سان امانوئل لویناس (۴) در آن واحد مؤمن و فیلسوف باشد.
بر پیشانی تمامی کسانی که تلاش کرده اند خوانش جدیدی از اسلام ارائه کنند مُهر مرتد خورده است. در سده ی نوزدهم، جنبش روشنفکری و فرهنگی نوزائی عربی در مصر زاده شد و نام "نهضه" گرفت. این جنبش در راستای بازیابی جوشش و غنای فکری دوران طلائی عرب- اندلسی سده ی دهم در جهان اسلام تلاش می کرد. به جای برداشتن گامی به سوی آینده، به گذشته باز می گشتند. انتخابی که چرائی شکست و ناکامی جنبش را به روشنی بیان می کند. بهار عربی نیز چیزی جز پی گیری و استمرار این جنبش واپسگرا نیست. در این بهار عربی، هیچ کس ارائه ی طوماری برای آزاد ساختن زنان از قوانین اسلام، فراخوانی به لائیسیته یا استقلال انقلاب را ندید. افزون بر این، انقلابی که خواستار جدا کردن امر دینی از امر فرهنگی نباشد چگونه چیزی است؟ چنین جداسازی و گسستی برای گام زدن به سوی آینده امری حیاتی و اساسی است.
* به شعر بازگردیم. اهمیت شعر در جهان عرب در کجا ریشه دارد؟
- در آغاز ما عرب ها جز شعر پیش از اسلام چیزی نداشتیم. شعری که با عشق، و از این رو با زن، با آواز، با زندگی روزمرّه و با بیابان (صحرا) در پیوند بود. شعر مکانی بود که در آن انسان عرب به بهترین نحو به بیان خویش می پرداخت. شعر مدعی آن بود که حقیقت را بیان می کند. به محض نزول وحی از آسمان، همه چیز تغییر کرد. شاعران به گمراهان بدل شدند و آیات قرآنی به انتقاد از آنان پرداختند چرا که این تنها پیامبر بود که حقیقت را می گفت. شعر به حاشیه رانده شد و دین جای آن را گرفت. جای خوشوقتی است که شاعران دنباله رو قرآن نشدند. برغم همه ی این ها، شاعران عرب یکی از بهترین شاخه های درخت شعر جهان را به دنیا هدیه کردند. در این جا باید برغم همه ی محدودیت ها کسی چون مأمون (۵ )، را ستود. این خلیفه ی روشن بین با دادن دستور ترجمه ی متون فلسفی از زبان یونانی به شناخت اعراب از دیگران خدمتی بسزا کرد. به مترجمان می گفت: "افلاطون را ترجمه کنید. من برابر وزن کتاب به شما طلا خواهم داد."
* نخستین شعرهای خود را در سوریه سروده اید. این شعرها چگونه زاده شدند؟
- من در شعر زاده شدم. جز شعر چیز دیگری برای خواندن نداشتیم. شعر نان روزانه ی ما بود. از همان کودکی سودای تغییر جهان را در سر داشتنم. اگر نخواهیم چیزی را که پیش از ما افریده شده به گونه ای پایان ناپذیر و بی نهایت تکرار کنیم، چنین سودائی سودائی ضروری است. تکرار آن چه که پیشتر گفته شده آن را تغییر شکل می دهد و می کُشد. از این رو، سرودن و نوشتن شعر تغییر دادن جهان است چرا که هر شاعری به جهان با نگاه خاص خویش می نگرد. امّا من به سرعت دریافتم که برای دگردیسی جهان عرب، فرهنگ آن و رژیم های آن باید امر دینی را از هر پدیده ی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جدا کرد و در عین حال به آزادی هر کس برای اجرای مناسک دینی او احترام گذارد. البته من با نهادینه شدن دین و تحمیل آن به همه مخالفم. نهادینه کردن دین و تحمیل آن به همه تجاوز به جامعه است.
* چه چیزی شعر شما را از شعر همگنان تان که در آن دوران شعر می سرودند متمایز می کرد؟
- من این درونمایه ها را از نخستین شعر هایم در مدّ نظر داشتم. ولی برای ارائه ی اندیشه های تازه و برای ارائه ی تصویری نو از جهان به شکل های نو هم نیاز داریم. این ضرورت است که مرا به گسستن از قواعد شعر سرائی و اوزان شعر کلاسیک عرب سوق داده است.
* با زبان فرانسه چه رابطه و پیوندی دارید؟
- من از راه خواندن زبان فرانسه را یاد گرفتم و کماکان خودآموخته مانده ام. روزی از خود پرسیدم چرا بر این زبان مسلط نمی شوم. دریافتم که باید همیشه با این زبان به عنوان یک خارجی رو به رو شوم. دریافتم که اگر تسلطم بر زبان فرانسه به پای تسلطم به زبان عربی برسد دچار سرگشتگی خواهم شد.
انسان شاید پدران زیادی داشته باشد اما یک مادر بیشتر نمی تواند داشته باشد. از این رو زبان فرانسه زبان فرهنگ من و زبان عربی زبان نوشتن من است.
* نخستین کارهای خوشنویسیِ شما به دهه ی نود سده ی بیستم بر می گردد. چه شد که به فکر خوشنویسی افتادید؟
- در آن سال ها دوره ی سختی از زندگی را سپری می کردم و به دلیل مشکلات شخصی قادر به نوشتن و حتی خواندن نبودم. دوستان نقاش پرشماری اعّم از عرب و غربی داشتم. دوست داشتم به کارگاه های شان بروم و ببینم چگونه کار می کنند. این علاقه در من بیش از علاقه به به موزه رفتن بود چرا که دیدن کارهای تمام شده را دوست ندارم و همواره آن چه را که در حرکت است ترجیح می دادم. یک روز، به خود گفتم به جای درجا زدن در وضعیتی که در آن بودم می بایست به کار تکه چسبانی یا کلاژ بپردازم. و کار را شروع کردم. دوست نویسنده ای به نام میشل کامو (۶) این کارها دید و به من گفت ارزش به نمایش گذاشته شدن را دارند. به مدتی زمان نیاز داشتم تا سرانجام اعتراف کنم که کارها کار خود من است.
* چه انتظاری از شعر دارید؟
- همان انتظاری که از عشق داریم: شکوفائی بی کران و بی زمان، سعه ی صدر، تکّثر در برخورداری از آزادی و برابری. عملاً نباید به اندازه گیری شعر پرداخت. شعر تصویری تازه و رابطه ای تازه میان اشیاء و کلمات و اشیاء و انسان را به ما می دهد. شعر هماره در کار آفریدن و بازافریدن جهان است.
* سرنوشت شعر را چگونه می بینید؟
- تمامی چیزهای زیبا و تمامی چیزهای اساسی و مهم رو به انحطاط دارند. شاید دلیل این انحطاط و سقوط صنعتی کردن باشد. صنعتی کردن جهان، در سطح ماندن است. شاعرانه کردن آن فراتر رفتن است. ولی من از انحطاط و سقوط در مورد شعر سخن نمی گویم. شعر در سطح بازنده و در حرکتی عمودی برنده است. خوانندگان امروز به مراتب عمیق تر از خواننگان گذشته اند. کم شمار تر اما ژرف تر.
ـــــــــــــــــ
پا نوشت های مترجم:
۱ – نخستین مجموعه ی شعری که از آدونیس منتشر شده "قصائدالاولی" (قصیده های آغازین) است. پس از این مجموعه، مجموعه ی دیگری زیر عنوان " اوراق فی الریح" (برگ هائی در آغوش باد) و در پی آن "اغانی مهیار الدمشقی" (ترانه های مهیار دمشقی)، هر سه مجموعه در سال ۱۹۸۸ در بیروت به چاپ رسیده است.
ترجمه ی فارسی ترانه های مهیار دمشقی در سال ۱۳۷۸ با ترجمه ی درخشان زنده یاد کاظم برگ نیسی مستقیماً از عربی به فارسی با همین عنوان به وسیله ی نشر کارنامه در هیأتی شکیل و زیبا منتشر شده است.
۲ – اشرف فیاض، شاعر و هنرمند فاسطینی تبار در تابستان سال ۲۰۱۳ به اتهام ارتداد، سب نبی (توهین و دشنام به پیامبر) و ترویج خداناباوری در شعرهایش دستگیر و یک سال بعد در دادگاهی به چهار سال زندان و ۸۰۰ ضربه شلاق محکوم شد اما دادگاه تجدید نظر چهار سال زندان را به اعدام تبدیل کرد. در پی انتقاد گسترده ی سازمان های مدافع حقوق بشر و رسانه ها و افکار عمومی در کشورهای مختلف، سرانجام در ماه فوریه ی سال جاری میلادی محکمه ی عالی عربستان اشرف فیاض را به هشت سال زندان و ۸۰۰ ضربه شلاق محکوم کرد.
۳ – پل کلودل*، نویسنده شاعر و دیپلمات برجسته ی فرانسوی متولد ۱۸۶۸ درگذشته در سال ۱۹۵۵
۴ – امانوئل لویناس**، فیلسوف لیتوانیائی تبار فرانسوی متولد ۱۹۰۶ و درگذشته به سال ۱۹۹۵
۵ – مأمون، هفتمین خلیفه ی عباسی فرزند هارون الرشید متولد سال ۱۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۲۱۸ هجری قمری. به نوشته ی دائره المعارف مصاحب از مادری ایرانی زاده شد و خلیفه ای فرهنگ دوست بود و ترجمه ی متونی از زبان های یونانی و سریانی به تشویق او صورت گرفت.
۶ – میشل کامو***، نویسنده و شاعر فرانسوی متولد ۱۹۲۹ درگذشته به سال ۲۰۰۳
*Paul claudel
**Emmanuel Levinas
*** Michel Camus
No comments:
Post a Comment